جدول جو
جدول جو

معنی نقب زن - جستجوی لغت در جدول جو

نقب زن
(ذَرْ رَ / رِ پَرْ وَ)
دزد خانه. (ناظم الاطباء). که با نقب زدن به جائی داخل شود:
دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر
آری بهرزه قامت او خم نیامده ست.
خاقانی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی.
خاقانی.
تا تو ای نقب زن درین پرگار
درگذاری درآئی از دیوار.
نظامی.
فخر کندنقب زن از کاوکاو.
امیرخسرو (آنندراج).
، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا
نقب زن
آنکه نقب ایجاد کند نقاب نقب افکن
تصویری از نقب زن
تصویر نقب زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
کسی که پول ناسره سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب زن
تصویر چوب زن
آنکه با چوب به کسی یا چیزی بزند، چوب زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقم زن
تصویر رقم زن
رقم زننده،، نویسنده، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
مؤلف انجمن آرا گوید: بمعنی سیخ کباب نوشته اند، ظن غالب مؤلف آن است که باب زن در اصل لغت تاب زن بوده و به تصحیف باب زن شده چه باب زن با سیخ کباب و آتش مناسبتی ندارد و تاب زن به این معنی انسب است. زیرا که تاب چنانکه گذشت بمعنی آتش وفروغ و گرمی و روشنی و تف و تاب مترادفند و دیگر تاب مرادف پیچ و چرخ و گردش است و بهمه این معانی تاب زن با سیخ کباب انسب است چنانکه آب زن بمعنی ظرفی مسین که آب و دوا در آن ریزند و بیمار را در آن نشانند- انتهی. و رجوع به آنندراج و رجوع به باب زن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
سعتری. سحّاقه:
اهل بغداد را زنان بینی
طبقات طبق زنان بینی.
خاقانی.
رجوع به مجموعۀمترادفات ص 238 شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیو اَ کَ دَ)
به پس راندن: عقب زدن اتومبیل و درشکه و غیره، در اصطلاح عامیانه، منصرف شدن از معامله و فسخ تصمیم کردن. توزدن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
نویسنده. کاتب. محرر. (فرهنگ فارسی معین). نویسنده و محرر. (آنندراج) ، نقاش. رسام. (فرهنگ فارسی معین) ، صفت نامه و مکتوب. (آنندراج) :
رقم زن بود نامور نامه ای
که بیرون نیاید ز هر خامه ای.
آصفی (از آنندراج).
رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم پرور شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از زن کمتر:
پرستنده را گفت کای نیم زن
نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن.
فردوسی.
مرد تمام آنکه نگفت و بکرد
و آنکه بگوید بکند نیمه مرد
آنکه نه گوید نه کند زن بود
نیم زن است آنکه بگفت و نکرد.
شمس تبریزی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نقاره چی. نوبتی. (آنندراج). کسی که طبل می زند. (ناظم الاطباء). که نوبت می نوازد:
نوبت زن صبح را چه افتاد
کز کوس و دهل نمی کند یاد.
نظامی.
چو نوبت زن شاه زد کوس جنگ
جرس دار زنگی بجنباند زنگ.
نظامی.
چو نوبت زنت گشت نوبت نواز
ز غلغل سر آسمان کرد باز.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غِ / غَ تَ)
نقش نوشتن. (آنندراج). رقم زدن. نگاشتن. نگاریدن. نوشتن:
هرکه به درگاه تو سجده برد روز حشر
آیت لاتقنطوا نقش زند بر جبین.
خاقانی.
سه فرهنگ نامه زفرخ دبیر
به مشک سیه نقش زد بر حریر.
نظامی.
نه هرکو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذروی طرفه می گیرم که چالاک است شاهینم.
حافظ (از آنندراج).
، داو بردن. (غیاث اللغات از مصطلحات الشعرا). ظفر یافتن بر چیزی. (آنندراج) :
هرکسی در روز قتلم بوسه زد بر دست تو
از سر جان من گذشتم نقش را یاران زدند.
خالص (از آنندراج).
، رل بازی کردن. (یادداشت مؤلف). نقش انگیختن. صورت سازی کردن. حیله کردن:
خرقۀ زهد و جام می گرچه نه درخور همند
این همه نقش می زنم از جهت رضای تو.
حافظ.
، اجرا کردن. نواختن:
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جائی دارد.
حافظ.
- نقش بر یخ زدن، کار بی حاصل و بیهوده کردن:
نقش وفا بر سر یخ می زنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رُ صَ فَ)
نوبت زن. نقاره چی:
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن غاشیه کش گستهم.
خاقانی.
مردان علوی هفت تن درگاه او را نوبه زن
خصمان سفلی چار تن پیشش پرستار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ/ رِ بَ تَ)
به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن. مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
خاقانی.
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خاقانی.
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
خاقانی.
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
مولوی.
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینۀ خارا زده ام.
صائب (آنندراج).
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران.
؟
، منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن
لغت نامه دهخدا
(ذُ فُ)
نقب زن. کننده نقب
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ ضُ مَ رَ تَ)
نق نق کردن. غرغر زدن. رجوع به نق نق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
نقب زدن. عمل نقب زن. رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا
(دُمْ بَ / بِ فُ)
نئی. نینواز. (آنندراج). نی زن. (ناظم الاطباء). قصاب. قاصب. (منتهی الارب). زمار. زامر:
کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری.
غراب بین که نای زن شده ست و من
سته شدم ز استماع نای او.
منوچهری.
تو را شاید آن گلرخ سیم تن
که هم پایکوب است و هم نای زن.
اسدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چوب زننده. ضربه واردکننده با چوب:
که تابر ما زمانه چوب زن بود
فلک چوبک زن چوبینه تن بود.
نظامی.
، فراش:
قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن
خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
نگار زدن نقش کردننقاشی کردنتصویر کردن: خلیفه بفرمود تا بر منابر بغداد بنام طغرل بک خطبه کردند و نام او بر سکه دار الضرب نقش زدند. یا نقش زدن نغمه (پرده)، با آلت موسیقی نواختن آن را: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم زدن
تصویر نقم زدن
آهون زدن نقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاب زدن
تصویر نقاب زدن
نقاب بچهره کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نای زن
تصویر نای زن
آنکه نای نوازدنی زن زمارزامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
نبهره گر کسی که سکه قلب ضرب کند قلاب، متقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقب زدن
تصویر عقب زدن
سپختن پس زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبق زن
تصویر طبق زن
پارسی است تبگ زن زنی که طبق زند زنی که مساحقه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب زن
تصویر ضرب زن
آنکه ضرب نوازد ضربگیر. نوعی توپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم زن
تصویر رقم زن
نگارگر
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقب زنی
تصویر نقب زنی
عمل و شغل نقب زن نقب افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
آهونگر نقب زن نقاب، جمع نقبچیان: امشب نقبچیان آهنین چنگ از چند محل زخنه در حصار انداخته سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقش زدن
تصویر نقش زدن
((~. زَ دَ))
حیله کردن، رل بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نق زدن
تصویر نق زدن
((نِ زَ دَ))
بهانه جویی کردن، غرغر کردن
فرهنگ فارسی معین